Leslie Skuthorp Skuthorp itibaren Ainab, レバノン
"רשמתי", אמרה סבתא ושאלה אותו אם הוא חושב שזאת בעיה גנטית, וסבא שאל: "למה, היה לכם מישהו במשפחה שסבל מתופעה דומה?" "במשפחה שלי?" ענתה סבתא ברוגז, "מה פתאום במשפחה שלי?" "מאחר שאת מתעניינת אם יש לתופעה סיבה גנטית, הנחתי שאת מכירה אותה, במיוחד לאור העובדה שהיו הרבה חריגים במשפחה שלך". (עמ` 69) בוקר אחד מתעוררת סמדר ומגלה שגדל באוזן של רועי, בעלה, עץ זית, ומרגע זה חייהם מתהפכים. אסף, הבן הבכור, מתאר בלשון חדה, משעשעת ואנושית, את האירועים ואת התנהלות המבוגרים מסביבו. במבט חודר, ללא טיפת ציניות ועם הרבה אמפטיה וסקרנות, מתאר אסף את התהליכים שעוברים על אביו, אמו, סבו וסבתו, ועל מערכות היחסים בינהם. "הגוף זה דבר אינטגרטיבי", הסבירה לו הרופאה. כל דבר קשור. "לא מה שיש לי" התעקש אבא. "גם מה שיש לך. אז אתה תיתן לי לעשות את עבודה שלי, ואתה תעשה עבודה שלך ותשכב על מיטה עם חולצה למעלה ומכנסים למטה עד ברכיים"(עמ` 88) מדובר בספר צנום, אבל הוא כתוב בצורה שנונה ונוגעת ללב. אני בהחלט מסכימה עם המילים של מנחם פרי בכריכה, שמדובר בספר כייפי ומבריק למרות הנושאים הכבדים שעולים בו. לצערי, הרגשתי שהפרק וחצי האחרונים נופלים בהרבה מיתר הספר והרגשתי שברבש לא בדיוק ידע איך לסיים את מה שהתחיל. אני יכולה להבין את הקושי. קל לקחת פנטזיה ולטפל באמצעותה באירועים עכשווים, אבל התפר של החזרה מהפנטזיה למציאות תמיד קשה לטיפול, במיוחד כשאין התרה של העלילה או פתרון. עדין לטעמי מדובר בספר ראוי לקריאה. אותי ברבש הפתיע בכתיבה אנושית ובטיפול רגיש בנושאים כואבים. "המפץ הקטן", בני ברבש הוצאת הספריה החדשה, 2009, 125 עמ`
For me, reading a play is kind of ”one man performance”, and totally different experience comparing to the very same play’s performance at theatre or in film form. I consider them as three different versions of one story. گفتن از شکسپیر و آثارش به تابو می ماند. کمتر کسی شهامت دارد بگوید از این یا آن اثر شکسپیر، خوشش نمی آید. یا عیب و ایرادی بر یکی از آثار او بگیرد. این واویلا بیشتر می شود وقتی انگلیسی، زبان دوم یا سومت باشد، و با ادبیات و زبان کهنه ی انگلیسی قرن شانزدهم بکلی بیگانه باشی! بهررو، منی که شکسپیر را اکثرن به زبان فارسی خوانده ام، و برخی از آثارش را در تیاتر و سینما به زبان های دیگر دیده ام، شهامت ابراز نظر ندارم. این که آثاری نظیر مکبث، تاجر ونیزی، شاه لیر، طوفان و... را بیشتر دوست داشته ام تا مثلن رومئو و ژولیت، یا رام کردن زن سرکش را، صرفن یک سلیقه ی شخصی ست. گرفتاری دیگرم آن است که هر بار اجرایی از یکی از آثار شکسپیر را دیده ام، هرچه در ذهن داشته ام، فروریخته، چرا که هر کارگردان تیاتر یا سینما، یا هر بازیگری آن را به شکلی نشان داده یا بازی کرده است، گاه بکلی متفاوت با اجرای قبلی یا بعدی. مثلن تمامی اجراهای "لارنس اولیویه" از شکسپیر، یا مجموعه ی تله ویزیونی بی بی سی و کمپانی شکسپیر، که روی دی وی دی هم موجود است، کارهایی ست درخشان با بازیگران و کارگردانانی همه شکسپیر شناس. به عنوان مثال "ریچارد سوم" با اجرای "لارنس اولیویه" بکلی قضاوتم را در مورد این نمایش نامه، در هم ریخت. با این همه دیدن هملت در چهار اجرای متفاوت، "لارنس اولیویه"، "کوزنتسف" (کارگردان و شکسپیرشناس روسی)، یا اجرای شگفت "درک جاکوبی"، و بالاخره هملت "کنت برانا"، آدم را در انتخاب، سر درگم می کند! غیر از اینها، آنچه در طول سال ها در ذهنم باقی مانده، دو اجرای شگفت "فرانکو زفیرلی" از "رام کردن زن سرکش" (با بازی "ریچارد برتون" و "الیزابت تیلور") و زیباترین "رومئو و ژولیت"ی که در عمرم دیده ام از "فرانکو زفیرلی"، یا اتللوی "اورسون ولز"، اتللوی "سر گئی باندارچوک"، و البته اتللوی "لارنس اولیویه"، یا هملت با بازی "ریچارد برتون"، هملت با بازی "کریستوفر پلامر"، هملت با بازی "درک جاکوبی"، و هملت با بازی "لارنس اولیویه" با همه ی کهنگی هم چنان درخشان اند. و فراموش نکنم عظیم ترین اجرای "شاه لیر" با بازی لارنس اولیویه را و ... اگر بهر کدام آثار شکسپیر فکر کنم، و اجراهای شگفتی که از آنها دیده ام... The most wonderful Hamlet films I’ve ever seen are: one with Lawrence Olivier as Hamlet (1948), a black and white version directed by Grigori Kozintsev (Russian, 1964), one with Richard Burton as Hamlet (1964), notable made-for-television, Hamlet starring Christopher Plummer (1964), the 1980 BBC version directed by Rodney Bennett with Derek Jacobi as Hamlet, and the last one Hamlet made by Kenneth Branagh (1996). این نمایش نامه اولین بار با ترجمه ی مسعود فرزاد و با توضیحات و حواشی از مترجم، توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب در 1336 منتشر شده، که بعدها به چاپ دوم و سوم هم رسید. ترجمه ی دیگری از هملت از م. به آذین (محمود اعتمادزاده) است که در دهه ی چهل شمسی منتشر شده و بعدها به چاپ های پنجم و ششم رسید.